Recorded by Shadab Khonji
لندنیّه
گوش بگذار بر زمین،
بشنو:
داد وفریادِ استخوان ها را،
چرخ را زیرِ دستِ آهنگر،
ریسمان باف را در پیچ و تابِ بافتن ِ پاره ای طناب
چشم هایت ز دودِ چوب خواهد سوخت
و زِ گندِ گزنده ی پیشاب آبریزی خواهد کرد
و ، بسی ژرف تر از این همه، خواهی رسید
به نشانی ز انتقامِ “بودیکا”:
پاره ای سرخ و نازک از بُراده ی آهن،
که ز خاکستر و گچ افکنیده شکاف،
لایه لایه، میانِ کاشی وسنگ،
چوب و ستخوان و آتشِ دیرین
حالیا، تنگ در برش گرفته شمال وجنوب،
رود، در بسترِ لطیفِ خود از گِل ، جاری ست:
کرده سیراب روزگارانی
بشرِ اوّلین وغار نشین را.
در گذار از کنارِ او هزاران سال
کُلبه ای پانزده هزاره از این پیش،
حالیا شهری است با هزار زبان،
که پذیرد به خود هر آن که می آید را:
کشتکار و شکارچی را، درویش را،
رانده از خان ومانِ خویش را
هشتم امرداد1394،
بیدرکجای لندن
Translated by Esmail Khoi
© Anthony Fisher March 2016